استعمال دارو مبني بر سه قانون است

الف ـ انتخاب کيفيت دارو، يعني بررسي دارو از اين جهت که گرم است يا سرد يا خشک و تر.

ب ـ گزينش کميت دارو، يعني مثلاً در حالت معيني چه مقدار از دارو لازم است.

ج ـ تنظيم وقت و زمان صرف دارو در خلال 24 ساعت.

براي شناسائي دارو اول بايد حتماً نوع بيماري را شناخت زيرا اول بايد بيماري شناخته شود سپس به تعيين دارو پرداخت و بايستي کيفيت داور مخالف کيفيت بيماري باشد زيرا:

بيماري را بايد به ضد آن دفع کرد و تندرستي را:

بايد بوسيله همانند و دمسازش نگهداري نمود.

کيفيت دارو را چه از حيث وزن و چه از حيث گرمي و سردي و خشکي و تري بايد درنظر گرفت طبيب بايدمزاج اندامهاي بيمار و عضو بيمار شده را در نظر بگيرد مثلاً کسي که بيمار است بايد وضع او از نظر حالات چهارگانه (مزاج اندام، آفرينش اندام، و محل اندام و نيروي اندام) و نيز از حيث جنس عمر، روش و عادت، فصول سال، شهر، حرفه، نيرو و غير و در نظر گرفته شود.

اگر مزاج طبيعي اندام شناخته شود و با مزاج آن در حالت بيماري مقايسه گردد طبيب پي مي برد که اين موازنه تا چه حد بهم خورده است و چه داروئي و چه مقدار از آن مي تواند حالت بهم خوردگي اندام را بوضع طبيعي برگرداند.

مثلاً اگر مزاج در هنگام تندرستي بسردي گرايش داشته است اکنون در اثر بيماري بگرمي تمايل پيدا کرده است، پس بيماري گرم است و عضو بيمار از مرز طبيعي خارج شده است و بگرمي گرائيده، بايد با سرد گردانيدن مزاج آن بيماري را مرتفع ساخت و اگر بيماري گرم و اندام نيز گرم است که در اين جا گرمي باعث گرم کردن بي حد عضو شده است، بايد به خنک کردن عضو پرداخت.

بطور کلي اگر در بدن آدمي گرمي غيرطبيعي شدن يابد، بايد آن را با داروي سردتر از بين برد.

اگر سردي غلبه کرده باشد بايد داروي گرم کننده اي تجويز نمود.

اين گرمي و سردي در اثر ورود مواد غذايي و چيز ديگر در بدن به وجود مي آمد که بر حسب شدت و آثاري که از آن پيدا مي شود مزاجي را براي خود از حيث گرمي و سردي و غيرو که اين خود ظهور بيماري استف ظاهر مي سازد.

قدما معتقدند که خوراکيها پس از تغييراتي در جهاز هاضمه داخل در کبد شده و طبع مي شوند و بصفرا و خون و بلغم و سودا تبديل مي شود، صفرا طبعي گرم و خشک دارد چون آتش.

خون گرم و تر است چون هوا. بلغم سرد و تر است چون آب و سودا خشک و سرد است چون خاک از اين رو چهار طبع قائل شده اند و صحت سلامتي بدن را به تعادل آنها مي دانند.

در غلبه صفرا مزاج را صفراوي و غلبه خود مزاج را دموي گويند ـ بغلغمي را بلغمي و سودائي را سودائي گويند گاه دوتاي آنها غالب شده دو تاي ديگر را مغلوب مي کند، در اين صورت چهار مزاج ديگر پيدا مي شود که گرم و خشک و گرم و تر و سرد و خشک و سرد و تر و يکي را معتدل که جمعاً 9 مزاج تشکي مي شود.

نشانه گرمي

غلبه با تشنگي، سوزش، سرخي، زردي آن عضو است و از سردي راحت يافتن است. اگر سبب گرمي از خون باشد در اينجا گراني سر، خميازه کشيدن، کندي هواس، شيرين بودن دهن، سرخي رنگ بدن، سرخي زبان، پيدا شدن جوشهائي در بدن و خارش و خون آمدن از لثه و بن دندان است.

خونريزي بيني کسلي و کاهلي در اعضاء از نشانه هاي بالاست.

و اگر از صفرا باشد زردي رنگ بدن و زبان و تلخي دهن و خشکي آن و درشتي زبان و خشکي آن و ضعف رفتن سردل و سوزش معده مي باشد.

نشانه سردي

نبودن خشکي و سوزش است سفيدي يا گاهي سياهي بدن است اگر سبب از زيادي بلغم باشد، سفيدي و نرمي و سستي و هضم ناقص و آروغ ترش و بسياري خواب و کندي هواس و آمدن لعاب از دهان و بيني.

نشانه زيادي سودا:

لاغري، سياهي بدن و سياهي و غلظت خون، سوزش سردل، اشتهاي کاذب سستي اعضاء که از خلط غالب پرشده است.

در طب گياهي پايه و اساس در مان روي همين چهار خلط قرار دارد و از نظر علمي کاملاً مورد تأييد مي باشد.

چون اين مبحث داراي اهميتي بسزا است و پايه گياه در ماني بر اين مبحث است لذا در صفحات آينده مورد بسط و گسترش بيشتري قرار مي گيرد.