تعريف خلط

خلط ماده اي است مرطوب روان که از غذاها در مرحله نخستين هضم بوجود مي آيد و بچهار نوع تقسيم يم شود، خلط خوني، خلط بلغمي، خلط صفراوي زرد و صفراوي سياه و خلط سودائي.

پاولف فيزيولوژيست مشهور روسي در انسان چهار نوع خلط يافته است که دقيقاً با اخلاط چهارگانه بالا مطابفت دارد.

بعقديه او تحريک ضعيف و منع ضعيف بيان کننده نوع سوداوي ضعيف است تحريک قوي و منع ضعيف، نشان دهنده نوع آتشي مزاج صفراوي است.

تحريک قوي همراه با منع قوي بيانگر نوع آرم بلغمي و زنده دل دموي، بر حسب ميزان قابليت تحريک آنها است.

با توجه به اينکه چهار نوع خلط پيشنهادي پاولف با اخلاط اربعه مطابقت دارد مي توان اميدوار بود که علم در آينده بتواند، رطوبت، خشکي، گرمي و سردي بدن را اندازه گيري نمايد.

مزاج

مزاج کيفيتي است که از واکنش متقابل اجزاي ريز مواد متضادبوجود مي آيد در اين واکنشهاي متقابل بخش زيادي از يک يا چند ماده با بخش زيادي از ماده يا مواد متخالف با هم مي آميزند (بر هم تأثير مي کنند) از اين آميزش و تأثير، کيفيت مشابهي حاصل مي شود که آن را مزاج ناميده اند.

ميتوان چنين گفت که مزاج عبارت است از:

تأثير متقابل اثر متضاد عناصر چهارگانه و يا بعبارت ديگر مزاج حالت فعاليت کل بدن يا اجزاء بدن است، چنانچه گرمي را مي توان حالت تجمع انرژي و سردي را حالت کم شدن و تفريق انرژي و رطبت و خشکي را بيان کننده حالاتي از ماده دانست.

گرمي و سردي مزاج از اصول علمي برخوردار است براي رشون شدن موضوع بشرح زير مي پردازيم.

از اول قرن بيستم پزشکان و دانشمندان اروپا دو موضوع را در دانش پزشکي مورد توجه کامل قرار دادند و بتدريج که مطالعات و آزمايشات علمي درباره آن پيشرفت کرد، اهميت آن روز افزون گرديد يکي از آن دو سلسله اعمال نباتي (سيستم نور و ژتاتيف) و ديگري غدد مترشحه داخلي است که موضوع علم (آندوکرينولوژي) را تشکيل مي دهد، کليه اعمال حياتي و هر گونه فعل و انفعالات شيمايي بدن تحت نظر مستقيم اين دو دستگاه انجام مي گردد و هر اختلالي که در کار اعضاء و اجزاء تخليه بدن بروز کند، دخالت مستقيم اين دو دستگاه در آن محرز است و چون خود اين دو دستگاه با هم ارتباط بسيار نزديک دارند و از لحاظ علمي لازم و ملزوم يکديگرند بطوريکه مي توان گفت يک دستگاه مي شوند، لذا امروز آنها را مجموعاً بنام سيستم نرواندوکرين؛، مي نامند.

اعضاء و اجزاء مختلف اين دستگاه بزرگ ارمونهاي متعددي ترشح مي کنند و اعمال مختلف اعضاء بدن تحت عمل اين ارمونها انجام مي گردد، بروز هر عمل حياتي مربوط بيک سلسله اعمال شيمايي است و کليه اعمال حياتي انجام شده در بدن توليد حرارت مي کند و هر چه فعل و انفعالات شيمايي انجام شده در بدن سريعتر و تندتر انجام شود حرارت بيشتري توليد مي شود و تمام اين واکنشها مربوط به فعاليت غدد مترشحه داخلي است و مقدار حرارت ايجاد شده با تعيين متابوليسم بازال انجام مي شود در بين همه غدد داخلي، غده تيروئيد بيش از همه در بالا بردن متابوليسم بازال (سوخت و ساز بدن) فعال است، بطوريکه هر چه فعاليت غده تيروئيد بيشتر باشد متابوليسم بازال بيشتر است.

اگر چند نفر هم سن و هم جنس را انتخاب کنيم و متابوليسم بازال آنها را در نظر بگيريم مشاهده مي شود که نسبت بالا يا پايين بودن متابوليسم بازال در آنها يکسان نيست و در عده اي بالا، و در تعدادي کم و در افرادي بطور متوسط معتدل مي باشد، مي توان گفت که با هم فرق دارد، گر چه همه آنها يکسان از نظر سن و جنس بوده باشند.

دسته اي که فعاليت غده تيروئيد در آنها معتدل است حکماي قديم آنها را داراي مزاج معتدل مي نامند، در دسته اي که فعاليت غده بيش از حد طبيعي است ، قدما آنها را گرم مزاج مي نامند.

در دسته اي که فعاليت غده تيروئيد کمتر از طبيعي بوده است، اينها را سرد مزاج گفته اند:

اينجا معلوم مي شود که نظريه گرمي و سردي مزاج تا چه اندازه اصالت علمي متين و محکم دارد.

اکنون مي توان گفت هر ماده اي که از خارج وارد بدن مي شود چه داروئي باشد و چه غذايي در غدد مترشحه داخلي منجمله روي غده تيروئيد اثر خواهد کرد لذا متابوليسم بازال بالا يا پايين خواهد رفت. که نتيج? آن ايجاد حرارت يا برودت خواهد شد و قدما هر ماده اي که متابوليسم را بالا برد، گرم و هر ماده ايکه آنرا بحد اعتدال وا دارد معتدل مي گويد، در اين صورت کلم و کدو و خيار و کاهو که در طبيعت قديم سرد مي باشند متابوليسم بازال را پايين مي آورند و تره و شنبليله که هر کدام بعقيده دانشمندان قديم گرم محسوب شده اند، متابوليسم بازال را بالا مي برند.

با اين توجه مبحث گرمي و سردي داراي اهميت علمي بوده و از اهميت خاصي برخوردار مي باشد.

مزاج اندامها

هر اندامي داراي اعتدال مزاج ويژه خود مي باشد و از لحاظ مزاج با اندام ديگر متفاوت است مثلاً مزاج استخوان وقتي معتدل است که خشکي آن بيشتر باشد ، مغز آدمي موقعي معتدل است که رطوبت زياد داشته باشد، قلب موقعي در حد اعتدال است که از حرارت ويژه اي برخوردار بوده باشد و اعصاب وقتي در حد اعتدالند که از سردي مخصوص خود بهره مند شده باشند.

خداوند متعال هر اندام و هر جانواري را مزاجي بخشيده است که به آن سزاوار است و اين مزاج با توان و تحمل وي سازگار و باحوال و کردارش متناسب است و مزاج انسان در آفرينش متناسب با نيروي او متناسب با کنش و واکنشهاي اوست و بهر اندامي نيروئي داده است که شايسته آن است برخي از اندامها را گرم، عده اي را سرد، تعدادي را خشک و دسته اي را مرطوب آفريده است.

اندامهائيکه داراي مزاج گرمند به ترتيب اولويت بررسي مي شود.

1- گرمترين اندامهاي آدمي روان است و نيز دل که خواستگاه روان است.

2- خون که گرم است.

3- کبد که شبيه خون لخته شده است.

4- گوشت که پس از جگر از لحاظ گرمي قرار دارد.

5- ماهيچه ها که پس از گوشت قرار دارند.

6- کبد و کليه هاريال رگهاي ضربان دار، رگهاي بدون ضربان.

اندامهاي داراي مزاج سرد بترتيب اهميت:

بلغم، پيه، چربي، مو، استخوان، غضروف، زردپي ها، غشاء(شامه) عصب، نخاع، مغز، پوست.

اندامهاي داراي مزاج مرطوب

بلغم، خون، چربي، پيه، مغز، نخاع، گوشت، پستان، بيضه ها، ريه ها، جگر، طحال، کليه ها، ماهيچه ها، پوست.

بعضي از اعضاء فوق داراي مزاجي سد و مرطوب مي باشند که در هر دو دسته نام برده شده اند.

اندامهاي داراي مزاج خشک:

1- مو، استخوان، غضروف ها، زردپي ها، شامه، شريانها، وريدها، عصب حرکتي، که سرد و تر و خشک تر از حد اعتدال است.

مزاج در مرحله عمر

خردسالان از روز تولد تا دوران جواني از نظر مزاج بگرمي نزديکترند و در حد اعتدال گرمي اند و از نظر رطوبت مزاج پا را فراتر نهاده اند.

اعتدال مزاج نوجوانان بيشتر از اعتدال خردسالان است ولي جوان در مقايسه با خردسالان خشک مزاج تر و در مقايسه با پيران و نوپيران گرم مزاج تر است . تن نوپيران و پيران سرد است (در حد اعتدال).

نشانه هاي زير راهنماي حالات مزاجي است:

اگر ماهيچه ها زياد باشند دليل بر وجود رطوبت و گرمي است و گواه استواري و استحکام است اگر گوشت کم باشد و چربي هم نداشته باشد (لاغري) نشان دهنده گرمي و خشکي است. ليکن چربي و پيه هميشه نشانه سردي هستند.

اگر همراه چربي پيه زياد باشد و عروق تنگ باشد يعني برجستگي عروق در کار نباشد و شخص در هنگام کم غذايي به لاغري گرايد و حرارت غريزي او کم شود، دليل بر مزاج طبيعي و سرشتي است.

کمي چربي و پيه دلالت بر حرارت دارد، زيرا ماده چربي و پيه زاده چربي خون است که سردي آنرا بند آورده است، از اين رو است که چربي کبد کم و روده ها زياد است.

تن پرگوشت و کم چربي و کم پيه دليل بر وجود رطوبت زياد از حد است اگر بدني پرگوشت و پرچربي و پر پيه باشد که از حد معمولي زيادي کرده باشد دليل بر رطوبت و سردي بيش از اندازه است و چنين بدني سرد و تر مزاج است، بدن خنک و بدن سرد مزاجان از لحاظ سستي و تنبلي در درجه اول است و بعد از آن بدنهاي گرم و خشک.

بطور خلاصه مي توان گفت که:

در چاقان با گوشت زياد، مزاج گرم و تر است، در چاقان (چاقها) با چربي زياد ، مزاج سرد و تر است در لاغران کم گوشت، مزاج سرد و تر و در لاغران کم چربي مزاج گرم و خشک است.

اگر گرمي و خشکي با هم جمع گردند موي در رستن سريع تر و کلفت تر خواهد شد کم شدن رشد مو يا توقف آن دليل بر دو حالت است اول آنکه خون در محل رستنگاه (محل رويش خود) کم مي شود که در اين حال مزاج بسيار تر است رنگ موي اگر سياه باشد دليل گرمي مزاج است موي مايل به زرد دليل سرد مزاجي است موي طلائي و سرخ دليل بر اعتدال مزاج است موي سفيد دليل بر رطوبت و سردي است همچنانکه در پيران صادق است و يا دليل بر خشکي شديد است.

بيماريهاي خشک کننده مي توانند موي را سفيد کنند بعقيده ارسطو سفيد شدن موي دليل بر وجود بلغم است اما بايد دانست که تغييرات آب و هوا در شکل و مقدار مو مؤثر است از اين رو دليل کاملي وجود ندارد که سفيد يا کم بود و يا زيادي موي دليلي بر مزاج مخصوص باشد.

پوست نيز مي تواند صاحب خود را از نظر مزاجي معرفي نمايد بدين طريق که ـ سفيد بودن پوست دليل بر کمبود خون و همراه با سردي مزاج است اگر سردمزاجي نباشد کمبود يا نبودن خون همراه گرمي و خلط صفراوي است که بر اثر آن رنگ پوست زرد مي گردد.

سرخي زياد پوست دليل بر وجود خون زياد و راهنماي گرمي مزاج خيلي زياد باشد دليل بروجود صفراست.

پژمردگي رنگ پوست و از زردي به سياهي زدن آن، نشانه اين است که سردي شديد، خون را کم کرده است.

رنگ پوست اسمر (سياهي که بزردي مي زند) پوست را بسوي گرمي راهنمايي مي کند.

پوست داراي رنگ بادمجاني دليل بر سرد مزاجي است و نيز خشک مزاجي زيرا اين رنگ نتيجه سوداي خالص است. زنگ گچي، مزاج سرد را مي رساند رنگ بلغمي و سردي دليل بر سردي و تر مزاجي است که با کمي سودا مخلوط است رنگ عاجي دليل بر آنست که سرد مزاجي ناشي از باغم است.

قواي نفساني نيز مي تواند راهنماي مزاج انساني باشد از اين رو:

خشمناکي زياد بيتابي، آشفتگي، زرنگي، زودفهمي، اقدام سريع، بيشرمي، سنگدلي، چالاکي، خلق مردانه و غيرو دليل بر گرم مزاجي است و حالات عکس آن دليل بر سرد مزاجي است.

پايداري در خشم، در آشتي، خيالپردازي، تودار بودن و نظاي رآن نشانه خشک مزاجي است، تأثيرپذيري زودگذر دليل بر گرم مزاجي است. گرم مزاجها در خواب مي بينند که در آتش مي سوند و يا آفتاب زده مي شوند سرد مزاجها در خواب مي بينند که رنج مي بينند و يا در آب سرد غوطه ورند کسي که خلط زياد دارد خواب همجنس آنرا مي بيند.

علائم ازدياد يا چيره شدن يکي از اخلاط چهارگانه و در مان آن

چون پايه و اساس اين کتاب بر روي حالات چهارگانه مزاجها قرار دارد و معالجه و طبابت از روي علائم و نشانه هاي موجود رد بدن بيمار شروع مي شود لذا بايد دقيقاً مزاج يا حالات کنوني هر بيمار مورد معالجه بخوبي تعيين گردد و بررسي شود که حال او با کدام يک از اخلاط چهارگانه 0خون، صفرا، سودا، بلغم) مطابقت دارد و کدام خلط در بدن بيمار پيدا شده است که زيادي آن باعث بيماري و ناتوان گشته است، از اين رو در اول کتاب براي روشن شدن مطلب مکرر نام مزاج و اخلاط برده شده است.

متذکر شويم که چون غذاهاي وارد شده در بدن باعث پيدايش اخلاط مربوطه خواهد شد و امتلاء و پر شدن آوندهاي بدن از شيره غذاها مزاج يک فرد را تعيين مي نمايند از اين روز شناختن غذاها هم اهميت فراواني در ايجاد و پيدايش بيماري خواهد داشت و ازدياد هر مواد خورده شده اي در بدن ايجاد همانگونه واکنشي را خواهد کرد که مربوط باوست.

با اين تعريف معلوم يم شود که پيدايش حالات چهارگانه کاملاً مربوط به مواد غذايي وارد شده در بدن است.

اين روشنگري بما اجازه مي دهد که با تغيير مواد غذايي بتوانيم بيشتر بيماريها را تغيير يا بهبودي بخشيم و با دادن غذا يا مواد ضد حالت بيماري وضع مرض و بيماري او بحالت طبيعي برخواهد گشت.

بنظر مي رسد که با تغيير دادن حالت خلط بيمار و عوض کردن محيط داخلي بدن (پ، اچ) مي توان در زندگي ميکروبها، انگلها و جرم هاي بيماريزا دخالت کرده آنها را از سير خود بازداشت مثلاً جرم بيماريزائي که قبلاً در محيط قليايي زندگي مي کرده با برگشت محيط زندگي او بوضع ضد آن (محيط اسيدي) بعلت عدم ناسازگاري با محيط فعلي، زندگي را از دست خواهد داد يا لااقل در پيشرفت آن رکودي حاصل خواهد شد و اين عملاً در معالجه گياه درماني به تجربه رسيده است.

عوض کردن محيط داخلي بدن براي ادامه يک خلط و يا ژرم بيماريزا بهترين راه مبارزه در پيشرفت بسوي سلامتي است. يا بهتر بگوييم تغيير ناگهاني حالت بدن از خلطي به خلط ديگر و از محيطي به محيط ديگر مثلاً سردي را به گرمي مبدل کردن و يا عکس آن، بهترين راه مبارزه و بهترين مانع براي پيشرفت حالت ژرمهاي بيماريزا است.

براي مثال:

بيماري مبتلا به سنگ ادراري تناسلي مراجعه مي نمايد، با بررسي مزاج و محيط داخلي او از روي علائم ظاهري و معاينان کلينيکي معلوم مي شود که او صاحل کدام يک از اخلاط چهارگانه است و کدام خلط در بدن او غلبه کرده که منجر به ايجاد رسوبات ادراري تناسلي شده است با عوض کردن آن خلط بيمرايزا بوسيله موادي ضد آن رسوبات حاصله از بين خواهد رفت مثل آبي که يخ بسته باشد و آنرا در محيط گرم قرار دهند و بهمين طريق املاح پيدا شده در آوندهاي بدن آدمي تغيير کده بهبودي يا بيماري پيدا مي شود.

طب گياه در ماني بقدري تابع غذاها و محيط داخلي بدن است که با گفتن قارادهان ترش و با بردن نام شيريني، ذائقه شيرين خواهد شد.