سْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

« مزاج در قرآن »

به سفارش : پروفسور دکتر حمیدرضا شیخ روشندل

گرد آوری : حمید وکیلی

اسفند 96

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً 2  1

ترجمه : و نيكوكاران عالم (كه حضرت على و فاطمه و حسن و حسين ع و شيعيانشان به اجماع خاصه و اخبار عامه مقصودند) در بهشت از شرابى نوشند كه طبعش (در لطف و رنگ و بوى) كافور است.(5)3 4

* ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن  

مزج‏ : مَزْج‏ مخلوط كردن مايعات و شربت‏ها و نوشيدنى‏ها، مِزَاج‏- چيزى است كه ممزوج شده، خداى تعالى فرمود:

( مِزاجُها كافُوراً- الانسان/ 5  ) و ( وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ‏- المطففين/ 27 ) و ( مِزاجُها زَنْجَبِيلًا- الانسان/ 17 ) 5 6

* تفسیر نور

نكته‏ ها:

« كافور» به معناى گياه خوشبو است كه در خنكى و سفيدى ضرب المثل است

پيام‏ ها:

  نوشيدنى‏هاى بهشتى مخلوط باموادّ خوشبو ومعطّر است. « كانَ مِزاجُها كافُوراً » 7

***********

" ابرار" جمع" بر" (بر وزن رب) در اصل به معنى وسعت و گستردگى است، و به همين جهت صحراهاى وسيع را" بر" مى‏ گويند، و از آنجا كه افراد نيكوكار اعمالشان نتائج گسترده‏اى در سطح جامعه دارد اين واژه بر آنها اطلاق مى ‏شود، و" بر" (به كسر ب) به معنى" نيكو كارى" است، بعضى گفته‏ اند فرق بيان آن و" خير" اين است كه" بر" به معنى" نيكى توام با توجه" است در حالى كه" خير" معنى اعمى دارد.

" كافور" در لغت معانى متعددى دارد و يكى از معانى معروف آن بوى خوش است همچنين گياهى است خوشبو، و يكى ديگر از معانى آن همان" كافور" معمولى است كه بوى تندى دارد، و براى مصارف طبى از جمله ضدعفونى كردن به كار می رود.به هر حال آيه فوق نشان مى ‏دهد كه اين شراب طهور بهشتى بسيار معطر و خوشبو است كه هم ذائقه از آن لذت مى‏ برد، و هم شامه.

بعضى از مفسران نيز گفته‏ اند" كافور" نام يكى از چشمه‏هاى بهشتى است، ولى اين تفسير با تعبير" كانَ مِزاجُها كافُوراً" كه مى‏ گويد آميخته با كافور است سازگار نيست.از سوى ديگر با توجه به اين كه كافور از ماده" كفر" به معنى" پوشش" است، بعضى از ارباب لغت مانند" راغب" در" مفردات" معتقدند كه انتخاب اين نام براى   " كافور" به خاطر پوشيده بودن ميوه درختى كه اين ماده از آن گرفته مى‏ شود در ميان غلافها است.بعضى نيز تعبير" كافور" را اشاره به سفيدى فوق العاده و خنكى آن دانسته‏ اند، زيرا كافور معمولى نيز از نظر" خنكى" و" سفيدى" ضرب المثل است.اما روى هم رفته تفسير نخست از همه مناسبتر به نظر مى‏رسد، به خصوص‏ اين كه گاهى در عبارات كافور را همرديف مشك و عنبر شمرده‏اند كه از بهترين بوهاى خوش است.8 9

***********

تفسير الميزان   

" إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً " كلمه" كاس" به معناى ظرف مخصوص نوشيدنى‏ها است، البته در صورتى كه نوشيدنى در آن باشد، و كلمه" مزاج" به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن امتزاج صورت مى‏گيرد، نظير كلمه" حزام" كه به معناى چيزى است كه به وسيله آن عمل حزم انجام مى‏شود، و معناى كلمه" كافور" معروف است، و هر چيز خنك و خوشبويى را به آن مثل مى‏زنند. ولى بعضى‏ 10 گفته‏ اند: در اينجا نام چشمه‏اى است در بهشت.11 12

وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا 13

 ترجمه : و آنجا شرابى كه طبعش مانند زنجبيل گرم و عطرآگين است به آنها بنوشانند .14 15

ترجمه تفسير مجمع البيان:

الزّنجبيل: قسمى از ادويه چينى كه خوش طعم زبان را ميسوزاند آن را با عسل مرّبا نموده و دفع مرضهايى را با آن مينمايند وقتى آن را با شراب ممزوج كردند لذّتش بيشتر ميشود و عرب با زنجبيل خود را خوشبو ميكند.

شاعر گويد:

كانّ القرنفل و الزّنجبيل                  باتا بفيها و أريا مشورا

گويا قرنفل (ميخك) و زنجبيل در دهان آن زن (معشوقه) با عسل آميخته و آب دهانش شيرين و معطّر است.شاهد در اين بيت كلمه قرنفل و زنجبيل است كه بهم در آميخته شده است.16 17

تفسير نمونه:

بسيارى از مفسران تصريح كرده‏اند كه عرب جاهلى از شرابهايى كه آميخته با زنجبيل بود لذت مى‏برد زيرا كه تندى مخصوصى به شراب مى‏داد، و قرآن در اينجا از جامهايى سخن مى‏گويد كه شراب طهورش با زنجبيل آميخته‏ است، ولى بديهى است ميان اين شراب و آن شراب تفاوت از زمين تا آسمان است! و يا به تعبير ديگر تفاوت از دنيا تا آخرت است!به نظر مى ‏رسد كه عرب دو نوع شراب با دو حالت مختلف داشته يكى به اصطلاح نشاط آور و محرك، و ديگرى سست كننده و آرام بخش كه اولى را با" زنجبيل" مى‏ آميخته، و دومى را با" كافور"، و از آنجا كه حقايق عالم آخرت در قالب الفاظ اين جهان نمى‏ گنجد چاره‏ اى جز اين نيست كه اين الفاظ با معانى گسترده‏تر و والاترى براى آن حقايق بزرگ استخدام شود.گرچه در باره معنى" زنجبيل" تفسيرهاى مختلفى نقل شده، ولى غالبا به همان ريشه معطر و خوشبويى كه در ادويه مخصوص غذا، و نوشابه‏ها به كار مى‏رود تفسير كرده‏اند.18 19

ترجمه تفسير الميزان

بعضى‏ 20 از مفسرين گفته‏ اند: در عرب مرسوم بوده كه از زنجبيل استفاده عطر و بوى خوش مى‏ كرده‏ اند، و آن را در جام نوشيدنيها مى‏ ريختند، در اين آيه هم به ابرار وعده داده كه زنجبيل بهشتى را كه پاكيزه‏ تر و خوشبوتر است در جام شرابشان مى ‏ريزند.21 22

-----------------------------------------------------------------------------------------

ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (17)كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ (18) وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ (19) كِتابٌ مَرْقُومٌ (20) يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ (22) عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (23) تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ (24) يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ (25) خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26) وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ‏ (27) عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28) إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (29) وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ (30)23

ترجمه : سپس به ايشان گفته شود كه اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى‏كرديد (17).نه، نامه نيكان در عليين است (18).و تو چه دانى كه عليين چيست؟ (19).كتابى است نوشته شده (20).كه مقربان شاهد آنند (21)محققا ابرار غرق در نعمتند (22) بر اريكه‏ها تكيه زده تماشا مى‏كنند (23). در سيمايشان طراوت تنعم مشاهده مى‏شود (24). از شراب بى‏غش و صافى به ايشان مى‏نوشانند (25) شرابى كه مهر و مومش مشك است و شايسته است كه مردم نسبت به چنين زندگى مسابقه بگذارند (26) شرابى كه ممزوج با چشمه تسنيم است (27). منظور چشمه‏اى است خاص مقربين كه جز از آن نمى‏نوشند (28). امروز مجرمين همواره به كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏خندند (29).و وقتى به آنان برمى‏خورند با اشاره چشم به استهزاى ايشان مى‏پردازند (30). 24 25

ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن

ختم‏ : آيه (خِتامُهُ‏ مِسْكٌ‏- 26/ مطفّفين) گفته‏ اند چيزى است كه با آن چيز ديگرى مهر مى ‏شود و معنايش منقطع شدن و پايان آن است كه پايان دهنده نوشيدن چيزى است يعنى تتمّه و باقيمانده ‏اش نيز در پاكى، و خوشبوئى همچون مشك و عبير است.سخن كسي كه در معنى آيه (خِتامُهُ مِسْكٌ‏- 26/ مطفّفين) مى‏ گويد: آن نوشيدنى با مشك و عبير ختم و مهر شده است صحيح نيست زيرا شربت و نوشيدنى‏ بايستى در ذات و مايع خودش معطّر و خشبو باشد پس اگر با مشك يا مادّه خوشبو ختمش كنند و به پايانش رسانند فايده و سودى براى پاكى و خوبى آن نخواهد داشت در وقتى كه خود آن نوشيدنى پاك و خوشبو نباشد.26 27

سنم‏ : آيه: (وَ مِزاجُهُ مِنْ‏ تَسْنِيمٍ‏- 27/ مطفّفين) گفته ‏اند- تسنيم- چشمه‏اى است در بهشت كه بسيار با شكوه و ارزشمند است و معنى آن به معنى آيه: (عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ‏- 28/ مطفّفين) تفسير شده است.28 29

تفسیر نور

نوشيدنى‏ هاى بهشتى انواعى دارد: بعضى در نهرها جارى است: «أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ، أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ‏، أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ، أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ»30  بعضى در ظرف‏هاى مُهر شده است: «خِتامُهُ مِسْكٌ» و بعضى از آسمانِ بهشت يا از طبقات بالاى آن فرو مى‏ ريزد كه همان تسنيم است.31

امام باقرعليه السلام فرمود: تسنيم، بهترين نوشيدنى بهشت است و مخصوص پيامبر و اهل بيت اوست و از بالا مى‏ريزد و در منزل‏هاى آنان جارى است.32 33 34

پيام‏ها :

1- وعده‏ هاى الهى در مورد پاداش خوبان قطعى است. «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ» (كلمه انّ و حرف لام و جمله اسميه، بيانگر قطعى بودن وعده است.)

2- حالات روحى و روانى انسان، بر جسم او تأثيرگذار است. « تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ » (درخشندگى صورت بهشتيان براى انسان مشهود است.)

3- بكر و دست نخورده بودن نعمت‏ هاى بهشتى، يك ارزش است. «مَخْتُومٍ»

4- لذّت‏هاى بهشتى، عوارض ندارد. «خِتامُهُ مِسْكٌ»

5- در فرهنگ اسلام، دنيا، ميدان مسابقه و رقابت است، البتّه رقابت براى به دست آوردن نعمت‏ هاى اخروى. «وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ»

6- بهشتيان، درجات و مراتبى دارند. «الابرار- المقربون» 35 36

تفسير نمونه

مى‏ فرمايد:" مهر آن را با مشك نهاده‏اند" (خِتامُهُ مِسْكٌ‏).

نه همچون ظرفهاى دربسته دنيا كه مهر آن را با" گل" مى‏نهند، و هنگامى كه انسان مى‏خواهد شيئى سربسته را با شكستن مهرش باز كند، دستش آلوده مى‏شود، شراب طهور بهشتى چنين نيست، هنگامى كه دست بر مهرش مى‏نهند، بوى عطر مشك در فضا پراكنده مى‏ شود!.

بعضى نيز گفته‏ اند كه منظور اين است كه در ختام يعنى پايان نوشيدن اين شراب طهور دهان بوى مشك مى‏ دهد، بر خلاف شرابهاى آلوده دنيا كه بعد از نوشيدنش دهان تلخ و بد بو مى‏ شود، ولى با توجه به تعبيرى كه در آيه قبل بود اين تفسير بعيد به نظر مى‏ رسد.37 38 و بعد به آخرين نعمتى كه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده، مى‏ فرمايد:" اين شراب طهور ممزوج با " تسنيم" است" (وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ‏).39 40

ترجمه تفسير الميزان   

" خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ" بعضى‏ 41 گفته‏ اند: كلمه" ختام" به معناى وسيله مهر زدن است، مى‏فرمايد وسيله مهر زدن بر آن رحيق بجاى گل و لاك و امثال آن- كه در دنيا بوسيله آنها مهر و موم مى‏كنند- مشك است. بعضى‏ 42 گفته ‏اند: منظور از ختام، آخرين طعمى است كه از آن شراب در دهان مى‏ ماند، مى ‏فرمايد آخرين طعم آن بوى مشك است.43 44

" وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ" كلمه "مزاج" به معناى وسيله مخلوط كردن است، و كلمه " تسنيم"- به طورى كه آيه بعدى تفسيرش مى‏ كند- به معناى چشمه‏اى است در بهشت، كه خداى تعالى نامش را تسنيم نهاده، و از اين ماده كلماتى به معناى بلند كردن و پر شدن نيز آمده، وقتى گفته مى‏ شود:" سنمه"، معنايش اين است كه آن چيز را بلند كرد، و" سنام الإبل" به معناى كوهان شتر است. و نيز گفته مى‏شود:" سنم الاناء" يعنى ظرف را پر كرد.45 46

منابع:

[1] قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن - ايران - تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[2] سوره انسان آیه 8
[3] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[4] ترجمه تفسير الميزان    ج‏20 ، ص 191
[5] راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن، 4جلد، مرتضوى - ايران - تهران، چاپ: 1، 1369 ه.ش.
[6] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، ج‏4 ، ص 220
[7] تفسير نور ، ج‏10 ص  326
[8] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[9] تفسير نمونه  ، ج‏ 25 ، ص 349 -350
[10]  تفسير قرطبى، ج 10، ص 125.
[11] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[12] ترجمه تفسير الميزان ، ج‏20 ، ص  199
[13] سوره انسان آیه 17
[14] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[15] ترجمه تفسير الميزان ، ج‏ 20 ، 192
[16] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى - ايران - تهران، چاپ: 1.
[17] ترجمه تفسير مجمع البيان ، ج‏26 ، ص 171-172
[18] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[19] تفسير نمونه ، ج‏ 25 ، ص 366-367
[20]  تفسير قرطبى، ج 10، ص 141.
[21] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[22] ترجمه تفسير الميزان ، ج‏ 20 ، ص 208
[23] سوره مطففین آیات 17-30
[24] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[25] تفسير الميزان،ج‏20 ، ص 378 تا 392
[26] راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن، 4جلد، مرتضوى - ايران - تهران، چاپ: 1، 1369 ه.ش.
[27] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، ج‏ 1 ، ص 581 تا 585
[28] راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن، 4جلد، مرتضوى - ايران - تهران، چاپ: 1، 1369 ه.ش.
[29] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، ج‏2 ، ص 266
[30]  محمّد، 15.
[31] تفسير نمونه.
[32]  تفسير برهان.
[33]  قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن - ايران - تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[34] تفسير نور ، ج‏10 ، ص 420
[35] قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن - ايران - تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[36] تفسير نور ،ج‏ 10، ص420
[37] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[38] تفسير نمونه ، ج‏ 26 ، ص 276
[39] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[40] تفسير نمونه ، ج‏26 ، ص 278
[41]  روح المعانى، ج 30، ص 75.
[42]  روح المعانى، ج 30، ص 75.
[43] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[44] ترجمه تفسير الميزان ، ج‏20 ، ص 393
[45] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[46] ترجمه تفسير الميزان ، ج‏20 ، ص 394