ذات يا هويت انساني

ذات يا هويت انساني مي تواند به راحتي از جسم تأثير بپذيرد و چون به عنوان واسط عمل مي كند اين تأثير را به روح منتقل مي كند و به اين دليل كه از ديد ذات درمانی ، ذات نيز داراي اجزاء مي باشد،به همان اندازه كه جسم در اجزاء خود دچار نقصان گرديده  ذات نيز اين نقيصه را درك كند و چون اين تأثيرات متقابل است اثرات منفي را مجدداً به جسم منتقل نمايد كه به صورت بيماري ظاهر ميشوند.مثلاً معلوليت جسمي را درنظر بگيريد،نقص موجود ،  ذات شخص را تحت تأثير قرار مي دهد و نهايتاً روح را ،آزرده مي كندوآزرده شدن روح علائمي را از طریق ذات به شخص منتقل مي كند كه میتواند بازتاب هاي جسمي داشته باشد مثل افسردگي، درحاليكه در حيوانات اين مسئله بروز نمي كند چون به جز ذات روح در كار نمي باشد.علاوه بر اين در چنين حالاتي به علت بازتاب اين احساس نقص روحي،جسم نيز هر لحظه اعتماد به ذات ( اعتماد به نفس) را از دست داده و نزديكي بيشتر را براي امنيت بيشتر از ذات طلب مي كند.ذات نيز به واسطه اين عدم استقلال جسم،نزديك شدن به جسم را مي پذيرد و چنانچه اين نزديكي بيشتر شود،همانگونه كه بعدابه آن اشاره میشود باعث جنون مي گردد.

گاهي اوقات ذات انساني به واسطه انرژي و رقتي كه دارد مانع از احساس نقص جسمی مي شود و با انتقال درصدي از رقت خود به سمت غلظت جسم،حالتي را پديد مي آورد كه جسم با داشتن نقص مي تواند علائم بهبود را نه از نظر جسمي بلكه از نظر ذاتي ظاهر كند.

بیشتر اوقات بيماريها از ذات انسانها سرچشمه مي گيرند و اين نوع سرچشمه گرفتن ها در جسم علائمي را ايجاد مي كنند كه علوم پزشکی نوین كه انسان را فقط به صورت يك جسم مكانيكي درنظر گرفته اند،از تشخيص اين بيماريها عاجز میماند. در حال حاضر نسبت دادن بسياري از بيماريهاي ناشناخته و گنگ به سيستم عصبي و روحی روانی،امري معمول در طب نوین گرديده است.چون اين گروه از بيماريها مربوط به مدار ذاتي است،متأسفانه هيچ دستگاهي(به دليل غلظت بالايشان)قادر به تشخيص و اندازه گيري ميزان و نوع اين بيماريها نمي باشد.امروزه طب نوین تلاش مي كند تا علائمي را كه جسم در هنگام وجود اين بيماريها از خود نشان مي دهد را مورد بررسي قرار دهد و بدتر از آن اينكه،به تصور خود اين علامتها را درمان مي كند كه اين درمان علامتي كاملاً بي فايده است و موجب بروز اختلالاتي نيز در بدن مي شود.

ذات درمانی با در نظر گرفتن موجودات،در مبحث درمان خود راهكارهاي درماني خاصي را جستجو مي كند و داروهايي را نيز تجويز مي كند كه بتوانند بر رقت ذات تأثيرگذار باشند.وقتي كه ذات درمانی عقيده دارد،نزديكي ذات به جسم باعث جنون ميشود،نتيجتاً با يافتن راهي در جهت ايجاد اين فاصله تعادلي،بطبع قدرت درمان اين نوع جنون را خواهد داشت.

از ديد ذات درمانی ،تغييراتي كه در فواصل بين ذات و جسم ايجاد مي شود،درواقع تعيين كننده مرز بين سلامتي و بيماري مي باشد .دوری ذات به معنای استقلال جسم و سلامتی بیشتر و ارتقای بیشتر بواسطه رقت بیشتر است و بلعکس چنانچه ذات آنقدر به جسم نزديك گردد ، بعنوان رابط عملاً بدون انکه ماهیت خود را ازدست دهد ،دچار غلظتی میگردد که وظيفه خود را بعنوان تعدیل کننده خواص حیوانی انسان، از دست میدهدکه انسان رادچار کم رنگ ترین حالت در خواص انسانی میکند و بدترين نوع آن زماني است كه ذات در درون جسم وارد شود و چون جسم ظرفيت اين نوع پذيرش را نخواهد داشت عملاً دچار جنون انی خواهد گرديد،چرا كه جسم در اين حالت از درك آزار به خود و ديگران عاجز مي ماند.در اين حالت چون جسم از ذات تأثير مي گيرد دچار شكنندگي مي شود.ولي ذات از اين جهت آسيب نمي بيند و ماهیت خود را حفظ خواهد نمود. مثل آب كه اگر منجمد شود شكننده خواهد شدولی ماهیتش تغییر نمیکند.اگر كاسه اي آب را منجمد كنيم بشکل مظروف در میاید و چنانچه آنرا بشكنيم از حالت مظروف خارج میشود و ديگر نمي توانيم بگوييم يك كاسه يخ است ولي باز هم به هر تكه كوچك از يخ آب گفته مي شود،يعني حالت انجماد يك نوع تأثير است كه مربوط به جسميت است و آب روح است كه هر ذره يخ،آب را در خود جاي داده و اگر حرارت داده شود به بخار تبديل مي شود ولي هنوز اصل ماهیت خود يعني آب را داراست.

ميزان رقت ذات انساني مي تواند نمايانگر ميزان بيماري آن فرد باشد.اگر زماني فرا برسد كه همه بتوانند اين ميزان رقت را اندازه گيري كنند درواقع آنچه كه تا كنون از نظر تشخيص نوع بيماريها مبهم بوده برطرف خواهد شد. حيوانات ذات ثابت دارند و خود قدرت تغيير اين هويت را چه بالاتر و چه پايين تر ندارند .