طب سنتي ايران

در دنياي كنوني ودر فرهنگها وملل مختلف مكاتب طبي گوناگوني را مي توان يافت . از اين جمله ‍، پزشكي نوين يا طب تجربي كه نام ديگرش آلئوپاتي است مي باشد كه از همه فراگيرترشده بطوريكه اكثر دانشگاههاي پزشكي جهان اين روش طبي را به دانشجويان مي آموزند .خاستگاه اين طب از قاره اروپا بود . در اين سوي دنيا در چين طب سوزني ، در هند طب آيوروودا ( شفاي كوانتومي ) ودر ايران طب سنتي ايراني ويابقول برخي طب يوناني را مي توان يافت .آنچه كه ما راجع به آن مي خواهيم صحبت كنيم همين مورد آخر يعني طب سنتي ايراني ويا همان طب مزاجي است كه پزشكي نوين نيز چنانچه در ادامه بيان خواهد شد در بسياري از موارد از اين طب الهام گرفت وروبه پيشرفت نهاد .

طب ودرمان در تمدن بشري :

درباره اين كه اساساً علم طب چگونه آغاز شد اقوال گوناگوني بيان شده است . بعضي گويند در اعصار اوليه هرفردي كه بيمار مي شده اورا در كنار مسير رفت وآمد مردم قرار مي داده اند . آنگاه هر كسي كه درماني براي آن شخص يافته بوده ارائه مي داده است .از ميان اين درمانها آن موردي كه به معالجه بيمار ختم مي شده را انتخاب مي كرده اند وبر روي سنگ حك كرده ودر هياكل خويش مي آويختند .

نظريه ديگر اين است كه اساساً رحمت خدا چنين اقتضا مي كند كه اگر دردي مي فرستد درمان را نيز بفرستد لذا مي گويند سرآغاز طب را خداوند به انبياء آموخت واز طريق انبياء مسير تكاملي طب به راه افتاد .

آغاز تارخچه پزشكي در ايران از دوره اي است كه آرياييها در زادگاه اوليه خود به نام آرياويژ در حوالي خوارزم وپامير جايي كه ده ماه از سال سرد وتنها دوماه گرم بوده است زندگي مي كردند واين شايد هفت هزار سال قبل از ميلاد مسيح باشد .

نخستين پزشك آريايي به نام تريتا ( اترت ) ناميده شده كه به منزله اسكلپيوس يونانيان وآسكولاپيوس روميان است .چنانكه در وند يدادپرگرد 20بند 1-2 آمده است : زرتشت از اهورا مزدا پرسيد : كيست در ميان پرهيزگاران ، دانايان ، كامكاران ، توانگران ، رايومندان ، تهمتنان ، پيشداديان ، نخستين كسي كه ناخوشي را بازداشت ، مرگ را بازداشت ، زخم نيزه پران را بازداشت ، گرماي تب را از تن مردم بازداشت ؟ اهورامزدا در پاسخ فرمود : اي اسپيتمان زرتشت ، تريتا در ميان پرهيزگاران ... پيشداديان نخستين كسي است كه ناخوشي را بازداشت ، مرگ را بازداشت ، زخم نيزه را بازداشت ، گرماي تب را ازتن مردم بازداشت .

 

همچنين از مندرجات كتابهاي مختلف زبان پهلوي چنين برمي آيد كه نخستين پزشك آريايي در جراحي نيز دست داشته است به قول بندهش : " اهورا مزدا كاردي مرصع به تريتا بخشيد تا با آن عمل جراحي را انجام دهد" . تريتا از خواص دارويي گياهان مختلف نيز آگاهي كامل داشته وبه ويژه خود عصاره ي آنها را مهيا مي ساخت . چنانكه در يسناي 9 بند 10آمده است :" سومين ناموري كه گياه هئوما را فشرد وعصاره آن را مهيا ساخت تريتا از خاندان سام بود ، آنكه صاحب دو پور دلير يكي ارواخشيه وديگري گرشاسب گرديد" .

نام تريتا نه تنها در پزشكي ايران به جامانده است بلكه در هندوستان نيز نخستين پزشك آريايي شناخته شده واز اين معلوم مي شود تريتا هنگامي زيسته است كه آرياييان هند وايران از هم جدانبوده اند وپزشكي دوقوم همجوار با يكديگر وابسته بوده است .

پس از تريتا در سرزمين آرياويژ – زادگاه اوليه ي آرياييها – در حوالي خوارزم وپامير درمكاني به نام ورايماكرت يك آريايي به نام يما ( جمشيد ) موفق شد گروه مبتلايان به بيماريهاي پوستي واستخواني ودنداني وبسياري از بيماران ديگر را از افراد سالم متمايز سازد ؛ چنانچه در وند يداد پرگرد 2بند 37 آمده است :" پس به آنجا (ورايماكرت ) نبرد نه يك كوژسينه ، نه يك كوژپشت ، نه يك سست اندام نه يك هاله ونه يك فريفتار ، نه كسي كه دندانهايش بدتركيب ودرهم روييده (ويميتودنتانو ) ، نه زن بدكار ، نه پيسي ، نه آنكه بايد از ديگران جداباشد ، نه با هيچيك از نشانهاي ديگر ، كه نشانه هايي هستند كه انگره مينو به مردم داده است .

ساكنين ورايماكرت جهت سلامتي خود از پرتوهاي آفتاب به وسيله در وپنجه هاي بزرگ بهره مي گرفتند . خوراك ومايحتاج خود را چنان نگهداري مي نمودند كه هرگز فاسد نمي شد، آخشيگها (در ذيل شرح آخشيگ آمده است )به ويژه آب وآتش در آن جا مقدس وعزيز بود . در مينوخد پرسش 60 بند 2 اشاره مي نمايد : ورايماكرت در ايران ويژ، ساخته يما است وهرآيين مردمان وستوران وپرندگان در آنجا به خوبي زيسته ودر آنجا از مردان وزنان هر چهل سال نسلي جديد وخانواده اي پديد آيد وزندگاني آنها بسيار وايشان را درد ورنج وبيماري كمتر است" . ناگفته نماند نام يما نيز مانند تريتا در كتب هنود يادشده است .

از آريايي ديگري بنام تراي تئونا (فريدون ) در كتب ايران وهند ياد شده كه در ستاره شناسي وساختن ترياق ماهر بوده است .

بهرحال در تاريخ ظاهرا اولين كسي كه طب را بصورت منظم ومدون ارائه كرد وآنرا از سحر وجادو جدا ساخت بقراط بود كه اورا پدر علم طب ناميده اند ( 460-355 قبل از ميلاد مسيح ) . پس از بقراط ، جالينوس ( سال 199- 129 ميلادي ) مدرسه جديدي براي تشريح بنا كرد وآثارش مدت هزار سال مبناي عقايد طبيعي دانان قرار گرفت .اساس روش درماني بقراط وجالينوس بر اساس طب مزاجي بود لذا بعضي اساس طب مزاجي را از يونان مي دانند وبه آن طب يوناني لقب داده اند . اما جالب است كه در اين زمينه گفتار آقاي سيريل الگود نويسنده كتاب تاريخ پزشكي ايران را بشنويم كه در صفحه 36 اين كتاب مي گويد :" تا آنجا كه از اطلاعات بدست آمده معلوم مي شود ، در ايران قديم وضعيت طب پيشرفته تر از آشور بود . حتي به جرات مي توان پارا فراتر نهاده گفت كه ايرانيان اصول آن چيزي را كه طب يوناني ناميده شده به يونانيان تعليم داده اند .حتي خود يوناني ها هم فرضيه طبايع چهارگانه خود را يك فرضيه بيگانه مي شناختند وبه رسم آن زمان آن را ايراني مي ناميدند .

دكتر نجم آبادي نيز در كتاب تاريخ طب در ايران ضمن اشاره به اين مطلب اذعان مي كند كه" مكتب طبي زرتشت خيلي پيش تر از مكاتب طبي يونان ، در عالم وجود داشته است" . اما بهرحال در ميان مورخين در مورد مبدا طب مزاجي اتفاق نظر وجود ندارد.

حال از اين مطالب بگذريم وبازگرديم به يونان باستان ، در قرن چهارم ميلادي مردم واطباء كم كم روش منطقي بنا نهاده شده توسط بقراط وجالينوس را رها كردند وبراي درمان بيماريهابه معالجه با جادو ، دفع اجنه وطلسم متوسل شدند . بطوريكه تاسالهاي متمادي روش بقراط وجالينوس به فراموشي نهاده شده بود.تا اين كه در جنگ هاي ايران ويونان آثار طبي بقراط وديگر اطباي يوناني بدست ايرانيان افتاد . با تأسيس مدرسه جندي شابور وترجمه آثار مهم نويسندگان يوناني ، بكمك دانشمندان ايراني طب به فراموشي نهاده شده يونان دوباره مسير كمال خود را بازيافت . پس از تصرف جندي شاپور توسط مسلمانان اين شهر كماكان از گزند وآسيب در امان ماند وهمچنان در سراسر ممالك اسلام بعنوان بزرگترين مركز تعليم پزشكي باقي بود .پس از اسلام نيز با ترجمه بيش از پيش كتب طبي يونان، دانشمندان مسلمان بزرگي از جمله محمدبن زكرياي رازي وابن سينا پاي به عرصه ظهور نهادند . پيشرفت علمي مسلمانان در مدت كوتاهي موجب شگفتي جهانيان گرديد . بطوريكه در آن زمان هرجوينده علمي گمشده خود را در بلاد مسلمين جستجو ميكرد . در حاليكه در اروپا در اغلب نقاط بيمارستاني وجود نداشت وشيوه درماني اطباء به جادو وطلسم و... ختم مي شد ، در قلمرو حكومت اسلام بيمارستانهايي وجود داشت كه داراي بخشهاي مختلف با تخصصهاي مختلف بود . گفته مي شود بعضي از اين بيمارستانها داراي لوله كشي هاي آب گرم نظير سيستم شوفاژ براي گرم نگهداشتن اتاق بيماران بود .

همچنين گفته شده كه بيمارستانها دارا ي كتابخانه ، سالن تدريس وداروخانه بطور مجزا بوده است . علاوه بر اين ، سيستم تأسيس بيمارستانها بسيار پيشرفته بوده است بگونه اي كه مي توان آنرا از سيستم كنوني تأسيس بيمارستان برتر دانست .چرا كه اولاً بيمارستاني تأسيس نمي شده مگر آنكه مخارج بيماران وبيمارستان ودستمزد اطباء احتمالاً از محل وقف هاي مردم وامور خيريه تأمين مي شده است نه از جيب بيماران . ثانياً براي ساخت ساختمان بيمارستان هم اصولي داشته اند .بطور مثال وقتي زكرياي رازي مي خواسته بيمارستاني تأسيس كند به شاگردانش دستور مي داده در چندين نقطه شهر يك تكه گوشت آويزان كنند . بعد در آن نقطه اي كه گوشت ديرتر از همه مي گنديده ( معلوم مي شده كه از لحاظ آب وهوا ومكان مناسبترين محل است ) بيمارستان را تأسيس مي كرده است .بهرحال كتابهاي فراواني درباره عصر طلائي علوم وفنون مسلمانان وجود دارد ولي مهم اين است كه ما بدانيم كه چه شد در ظرف چند سال وضع برعكس شد . در يک جمله از زمانيكه مسلمانان عمل به دين كامل خود را كنار گذاشتند واروپائيان عمل به دين تحريف شده وناقص خود را كنار گذاشتند مسلمانان از نظر علمي روبه افول ونزول نهادند واروپائيان روبه پيشرفت . اما ببينيم داستان چه بود :

در دوران قبل از رنسانس كه اروپا تحت تسلط كليسا در اغلب نقاط اداره مي شد اروپائيان دست به هيچ كار مهمي نمي زدند مگر با انگيزه هاي متعصبانه ديني وخرافات واردشده از دين مسيحيت بعنوان مثال در درمان بيماريها نيز حتي فقط به دعا درماني يا درمان با سحر وخرافات مي پرداختند .بيت المقدس يكي از شهرهايي است كه از زمانهاي دور مورد توجه اديان مختلف بوده .در آن دوران بيت المقدس تحت تسلط مسلمانان بود كليسا بر اساس همين انگيزه هاي ديني متوجه بيت المقدس شد ودر جنگ هايي كه روي داد بالاخره مسيحيت توانست بيت المقدس را از دست مسلمين خارج كند . وقتي مسيحيان بعضي شهرهاي مسلمانان را فتح كردند آثار علم وفن آوري وتمدن مسلمين در اين شهرها موجب حيرت اروپائيان گشت . همين مسائل به تدريج موجب زمينه سازي انقلابي تحت نام رنسانس در اروپا شد .در طي رنسانس كتابهاي دانشمندان مسلمان به سرعت به زبانهاي اروپائي ترجمه شد واروپائيان به سرعت در علوم وفنون پيشرفت كردند بطوريكه مثلاً در زمينه طب ، پس از انجيل كتاب قانون ابن سينا پرتيراژترين كتاب در اروپا گرديد وطب ابوعلي سينا تا قرنها دراروپا تدريس مي شد . اما در همين زمان مسلمانان دچار جنگهاي داخلي وحكمفرمائي حكام نالايق وسياستهاي استعماري دولتهاي اروپائي شدند .كم كم به جاي آنكه فرزندان خود را مانند ابوعلي سينا ( كه او در ده سالگي قرآن ودر شانزده سالگي ، طب وفقه وساير علوم متداول را آموخته بود ) تربيت كنند به الگو برداري از نقاط منفي تمدن غرب پرداختند ، وسرنوشت ما اين شد كه شد اما گفتيم كه كتابهاي مسلمانان تا سالها دراروپا در دانشگاههاي معتبر تدريس مي شد .اما ببينيم چگونه شد كه طب مزاجي جاي خود را به طب شيميايي داد ببينيم آيا اين امر بطور طبيعي وبر اثر پيشرفت علم صورت گرفت يا داستان ديگري رخ داد .اساس قضيه بازهم به تعصبات اروپائيان نسبت به مسلمانان برمي گشت. پس از رنسانس اروپائي ها مي خواستند از اين حالت خجالت وشرمندگي ايي كه اغلب علوم خود را از مسلمانان آموخته بودند به نحوي خارج شود .تلاشهاي بسياري صورت گرفت .عده اي درصدد براندازي سنتهاي عربي برآمدند سياست بازي هايي كردند كه هر كه آثار عربي را مي خواند اورا شارلاتان وحقه باز مي ناميدند و... ولي يك داستاني كه در مورد طب رخ داد اين بود كه شخصي بنام پاراسلس ( 1541-1493 ميلادي ) كه كيمياگري سوئيس بود وبه پزشك شدن علاقه داشت شروع به تدرس طب در دانشگاه بال سوئيس كرد وپس از مدتي در روز افتتاح كرسي استادي خود كتاب قانون ابن سينا را در آتش افكند وسوزاند وبا غرور جنون آميز فرياد كشيد : با كمال بي باكي به شما مي گويم كه موهاي پشت گردن من بيش از كليه دانشمندان شما معلومات دارد . تكمه اي در كفش من از ابن سينا خردمندتر است وريش من از آكادمي شما تجربه بيشتري دارد و...وسپس روبه پزشكان حاضر در جلسه كرد وگفت : كليد اصلي پزشكي وبه ويژه درمان شناسي قبل از هر چيز در كمياگري است ... اين حالت خودباوري او توسط اطباء اروپايي مورد تأييد قرا رفت وبه اين ترتيب مسير طب تغيير يافت واز داروهاي طبيعي به سمت داروهاي شيميايي انتقال يافت . البته اين نكته مهم است كه بدانيم داروهاي شيميايي جايگاه خاص خود را در طب سنتي دارند واز آنها تحت عناويني مثل داروها ذوالخاصيت ( يعني داروهايي كه در هر مزاجي وبا هر طبعي يك كار مشخص ومعين را انجام مي دهند ) يادشده است واطباوحكيم هاي طب سنتي به موقع از اين داروها نيز استفاده مي كرده اند ولي آنچه مورد تأسف است اين است كه آن تدابير درماني براساس مزاجها وآن شيوه هاي پيشرفته تغذيه ودرمان با مواد طبيعي وهمچنين رسومات سودمند سلامتي بخش مثل حجامت به فراموشي نهاده شد وفقط به داروهاي شيميايي ، روشهاي جراحي وتغذيه بر اساس كمبودهاي آزمايشگاهي بسنده شد . قطعاً اگر پيشرفتهاي تكنولوژي وپزشكي امروز در كنار تجربيات گذشتگان قرار بگيرد بشر به سطوح بسيار بالاترسلامتي خواهد رسيد .