سوزن درماني

تعريف

آنچه سوزن درماني مي‌ناميم درماني متكي به اين اصل است كه نوعي ارتباط عصبي بين اندام‌هاي بدن و سطح خارجي بدن هست. آن گاه كه اندامي بيمار يا عضوي دردناك مي‌شود مكان‌هايي خاص روي سطح خارجي بدن يا به واقع زير پوست بدن كه آن‌ها را نقاط سوزني مي‌نامند حساس  يا بهتر است بگوييم حساس‌تر مي‌شوند. شخص بيمار خود گاهي آن نقاط حساس تر شده را حس مي‌كند يا ممكن است تنها وقتي درمانگري ماهر آن نقاط را فشار مي‌دهد حالت برجسته و غيرعادي آن‌ها را حس كند. درمانگران چيني مي‌گويند اين نقاط حساس‌تر شده پس از درمان، خواه درمان سوزني يا درمان پزشكي متعارف يا درمان هوميوپتي و غيره باشد، ناپديد مي‌شوند. سوزن درماني آن نقاط سوزني را با سوزن‌هايي  خاص تحريك مي‌كند و اين تحريك به شكلي صورت مي‌گيرد كه فعاليت آن نقاط را تعديل كند و از اين طريق اندام‌ بيمار شده را شفا دهد، يا درد بيمار را تسكين دهد، يا او را بيهوش كند، يا آثار مطلوب ديگر توليد كند.

زمينه

سوزان درماني يك دانش فني باستاني چين است كه پيشنه‌اش به زمان آغاز تاريخ بشر مي‌رسد. حكايت شده است كه 3000 سال پيش از ميلاد برخي هوشمندان چيني ديدند كه بيماري‌هاي مزمن سربازاني كه زخم‌هاي سطحي با تير و كمان خورده بودند به خودي خود خوب شدند. خواه آن حكايت حقيقت داشته باشد يا نه، چينيان نظامي طبي را كه با فرو كردن سوزن‌هايي خاص در نقاطي خاص از سطح بدن انسان‌ها دردها و بيماري‌هاي آنان را درمان مي‌كرد پروردند.

گرچه عنوان اين روش اشاره به استفاده از سوزن‌ها دارد سوزن‌ها ضروري نيستند و در روزگار كهن گاهي از تراشه‌هاي سنگي به جاي آن‌ها استفاده مي‌شد. برخي روستاييان آفريقايي با خاريدن شديد نقاطي خاص از سطح بدن بيماري‌ها را درمان مي‌كنند؛ قبايل اسكيمو از تكه سنگ‌هاي لبه تيز به همين قصد استفاده مي‌كنند؛ يك قبيله وحشي در جنگل‌هاي آمازون برزيل تيرهاي سوزن مانند راباني دميدني روي نقاط سوزني سطح بدن شخص بيماري پرتاب مي‌كند. سوزن‌هاي آهني در عصر آهن وارد اين نظام طبي شدند ولي احتمالاً اين روش پيش از عصر آهن وجود داشته و درمانگران آن از تراشه چوب‌هاي نوك تيز يا خارهاي بلند گياهان خاردار استفاده مي‌كرده‌اند. برخي درمانگران چيني حدود 2500 سال پيش از ميلاد تصور مي‌كردند كه فلزات متفاوت كه در ساخت سوزن‌ها استفاده مي‌شدند. آثار متفاوت در بدن مي‌گذاشتند.

قرن‌ها پس از آن آشكار شد كه آن تصور حقيقت ندارد و اكنون مسلم است كه نوع فلز سوزن‌هاي نقشي در درمان سوزني ندارد. آنچه مهم است شيوه استعمال سوزن‌هاست. سوزن‌هايي كه امروزه در اين درمان استفاده مي‌شوند همگي از فولاد ضد زنگ ساخته مي‌شوند كه ضد عفوني كردن آن‌ها بهتر باشد.

گرچه پيشينه سوزن درماني به آغاز و حتي شايد پيش از آغاز تاريخ بشر مي‌رسد، نژاد چيني بود كه نخستين بار آن را نظام‌مند كرد و نخستين كناب واقعاً ارزشمند سوزن درماني را حدود 200 سال پيش از ميلاد نوشت و تكثير كرد.

آن كتاب كه Hungdi Neiging Suwen  نام دارد (معروف است به كتاب كلاسيك امپراتور زرد در بيماري‌هاي داخلي) هنوز معتبر است و به طور وسيع استفاده مي‌شود و داراي بسياري آگاهي‌هاي پزشكي است كه امروزه نيز چون آن زمان صادقند و ارزشمند‌ند. سوزن درماني در اين زمان در سراسر دنيا اجرا مي‌شود ولي هنوز گسترده‌ترين استفاده آن در چين و برخي ديگر كشورهاي جنوب‌ شرقي آسيا است كه تحت نفوذ فرهنگ چيني هستند، دانشجويان پزشكي در اين كشورها مي‌توانند روش‌هاي پزشكي مكمل را در همان دانشگاهي كه پزشكي متعارف تعليم مي‌شود ياد گيرند.

در بسياري بيمارستان‌هاي چين پزشكاني از هر دو نظام نوين و سنتي كنار يكديگر طبابت مي‌كنند. به اين صورت كه جراحي تعليم ديده در نظام نوين روي بيماري كه با روش سوزني بيحس شده جراحي مي‌كند و پزشكي سنتي مراقب بيمار است كه به ذات‌الريه و حبس ادرار پس از جراحي گرفتار نشود. خيلي به ندرت يك پزشك هر دو شكل درماني نوين غربي و سنتي شرقي را اجرا مي‌كند. ريشخندي تلخ و پديده‌اي تأسف‌آور است كه در اين زمانه كه مردم غرب ارزش‌ والاي مجموعه طب سنتي چين را كشف كرده‌اند و مي‌كوشند آن مجموعه را ياد گيرند و در غرب اجرا كنند برخي چينيان غرب شيفته به آن اهميت نمي‌دهند و از آن پرهيز مي‌كنند. آنان به غلط تصور مي‌كنند همان‌گونه كه چند جنبه فن‌آوري غربي به حل مشكلات اقتصادي آنان كمك كرده‌اند فن‌آوري پزشكي نوين غربي نيز مي‌تواند حلال همه مشكلات بهداشتي جامعه آنان باشد. اينان از همان‌گونه ابلهاني هستند كه ابتداي قرن بيستم هياهوراه انداخته بودند كه آيين‌هاي تائو و كنفوسيوس علل اصل عقب ماندگي چين هستند و از هر چه سنتي و ريشه‌دار بود نفرت داشتند و سرانجام سرخوردگي‌هاي شخصي خود را ابتدا به صورت انقلاب 1911 و سي و پنج سال بعد به صورت انقلاب ماركسيستي مائوتسه‌تونگ بر مردم چين تحميل  كردند.

امروزه هزارها درمانگر سوزن درماني در حال عرضه خدمات پزشكي در كشورهاي غربي هستند و گرچه آنان تاكنون حاشيه‌نشين پزشكي متعارف بوده‌اند اين وضعيت در حال تغيير است. يك نمونه را از ايالات متحده آمريكا ذكر مي‌كنيم. سازمان مديريت غذايي ـ دارويي دولت فدرال سرانجام در ماه مارس 1996 قوانين مربوط به سوزن درماني را از حالت آزمايشي خارج ساخت و اين روش درماني را به عنوان يك رشته پزشكي مشروع و مجاز پذيرفت. اكنون طب سوزني را در حداقل 27 دانشكده پزشكي در سراسر ايالات متحده تدريس مي‌كنند، و 16 دانشكده پزشكي، با تأييد و صدور پروانه طبابت از سوي دولت فدرال، طب سوزني را در دوره‌اي چهار ساله به غير پزشكان نيز آموزش مي‌دهند.

سوزن درماني چيست؟

سوزن درماني بر اين اصل كار مي‌كند كه در همه بيماري‌ها، خواه جسمي يا ذهني ـ رواني، نقاطي حساس شده روي سطح بدن جلوه مي‌كنند و با بهبود يا درمان بيماري ناپديد مي‌شوند. اين نقاط حساس شده در بيماري را نقاط سوزني مي‌نامند. گاهي بيمار مي‌گويد كه حس مي‌كند آن نقاط حساس شده‌اند و گاهي تتنها با فشار سرانگشت درمانگر روي آن‌ها چنان مي‌گويد. در زمان‌هاي ديگر آن نقاط را تنها درمانگري ماهر مي‌تواند به دشواري پيدا كند. نقطه سوزني ممكن است يك برآمدگي خيلي ريز چون بن مو باشد، ممكن است گره‌اي خيلي كوچك مانند آن‌ها كه در بيماري فيبروزي تيس يافت مي‌شوند باشد، ممكن است بخشي از عضله‌اي تنيده باشد، يا به سادگي نقطه‌اي حساس شده از پوست شده كه ممكن است قدري هم ورم كرده يا اندكي هم سرخ شده باشد.

درمانگران چيني حدود هزار نقطه سوزني را روي پوست بدن انسان مشخص كرده‌اند. پزشكي متعارف حاكم نيز شماري از آن‌ها را علايم نشانگر بيماري مي‌شناسد ولي با اسامي ديگر مي‌نامد.  پزشكان معمولاً مي‌دانند كه بيماري يك عضو بدن مي‌تواند درد يا حساسيت و حتي گاهي تغييرات پوستي برجسته و ناراحت كننده در نقاطي از بدن كه دور از آن عضو هستند پديد آورد. مثلاً وضعيتي ناراحت كننده نزديك پرده حجاب حاجز مي‌تواند دردي در رأس شانه توليد كند. تصور مي‌شود علتش اين است كه رگ‌هاي عصبي كه به آن دو مكان مي‌روند رشته‌هاي مشترك دارند و مغز «گول مي‌خورد» و مي‌پندارد دردي كه از يك مكان مي‌آيد از مكان ديگر است.

تفاوت بين پزشكي حاكم غربي و سوزن درماني اين است كه پزشكان از اين نشانه‌هاي سطحي بيماري دروني تنها براي تشخيص بيماري استفاده مي‌كنند ولي درمانگران سوزن درماني آن‌ها را براي درمان نيز به كار مي‌گيرند.

اطباي چيني آن هزار نقطه سوزني را در چهارده گروه اصلي طبقه‌بندي كرده‌اند. همه نقاطي كه متعلق به يك گروه اصلي هستند در يك خط روي سطح بدن كه مريديان ناميده مي‌شود قرار دارند. دوازده مريديان همه اندام‌هاي درون تنه كه عبارتند از: ريه‌ها، روده كوچك، قلب، طحال، معده، روده بزرگ، مثانه، كليه‌ها، كيسه صفرا، جگر، پريكارديوم (كيسه دو لايه كه قلب و ابتداي شاهرگ‌ها درون آن هستند)، غده‌هاي دروني و چندي ديگر را كنترل مي‌كنند و دو مريديان ديگر كه در وسط تنه‌ هستند (يكي در جلو تنه و ديگري در پشت تنه) ديگر اندام‌ها را كنترل مي‌كنند.

مريديان چنان كه به نظر مي‌رسند ساده نيستند زيرا تحريك نقاط سوزني در طول يك مريديان نه تنها بر عضو پيوسته به آن اثر مي‌گذارند بلكه اعضايي كه در حالت جنيني با آن عضو پيوند رشد داشته‌اند نيز تأثيري از آن تحريك مي‌گيرند. افزون بر اين‌ها، مريديان‌ها شاخه‌هاي فرعي دارند كه بر محيط نزديك به عضو مربوطه اثر مي‌گذارند.

اين مريديان بخش‌هايي از آن چيزي هستند كه ما را وادار به كنش و واكنش مي‌كند. ما پزشكان غربي در «لوله‌كشي پزشكي» بدن انسان خيلي خوب هستيم ولي در شناخت ديگر جنبه‌هاي كليت وجود انسان كمبودهاي برجسته داريم. چينيان براساس معرفتي چند هزار ساله مي‌گويند نيروي زندگي (كه آنان چي مي‌نامند) در مريديان‌ها مي‌گردد، و آنان همه بيماري‌ها را انواع آشفتگي‌هايي در اين نيروي حياتي گردنده مي‌دانند. بدبختانه درك چنان نگرشي براي فكر «علمي» آدم غربي دشوار است زيرا در سوزن درماني دو جنبه فيزيكال (جسمي، ملموس) و متافيزيكال (غيرعيني، ناپيدا) به نوعي خاص تركيب شده‌اند.

گرچه شواهد علمي كافي ارزشمند بودن سوزن درماني جمع‌آوري شده‌اند برخي پزشكان هنوز از درك و پذيرش آن گريزانند. چند دليل براي اين خشك فكري هست. اول، غربيان و غرب شيفتگان شرقي و جنوبي نمي‌خواهند باور كنند كه چينيان باستان مي‌توانسته‌اند دقيقاً مشخص كنند كه علت مؤثر و مفيد بودن سوزن درماني چيست. سوم، درمانگران طب سوزني خود خيلي به درك اين مسئله بغرنج كمك نمي‌كنند و تنها مي‌گويند كه باور دارند اين روش درماني واقعاً مؤثر است و از شرح عامه فهم و عامه پسند آن پرهيز مي‌كنند (شايد به دليل چهارم)؛ چهارم، مسلم است كه همه چيز را براي همه كه نمي‌توان شرح قابل فهم داد و مسائلي هستند كه فهم آن‌ها فرهنگ خاص و تعليمات خاص و زبان خاص نياز دارد.

پژوهشگران غربي از شناخت قطعي چگونگي عملكرد روش سوزن درماني هنوز فاصله زياد دارند ولي تحقيقات نوين دردشناسي پرتوهايي روشنگر بر آن افكنده‌اند. به عنوان مثال، چند صاحب نظر مسئله درد و روش سوزن درماني ادعا مي‌كنند كه مريديان چيزي بيش از طول و عرض جغرافيايي روي نقشه نيستند. گرچه بيش‌تر آنان مي‌پذيرند كه نقاط سوزني مسلماً وجود دارند. پروفسور رانولدملزك كه يكي از برجسته‌ترين پژوهشگران مسئله درد است در مقاله‌اي كه در مجله درد چاپ شده مي‌نويسد: «... فشار بر نقاطي خاص از بدن با الگوهاي درد پيوند دارد، و تحريك كوتاه و شديد آن نقاط با سوزن‌ها رهايي طويل مدت از درد توليد مي‌كند».

اينكه چرا آن گونه تحريك در تسكين درد مؤثر است، هنوز دقيقاً شناخته نشده است ولي تحقيقاتي جالب در ايالات متحده آمريكا ثابت كرده‌اند كه مغز انسان در واكنش به سوزن درماني گروهي مواد طبيعي تسكين دهنده درد كه به آن‌ها اندورفين مي‌گويند توليد مي‌كند. آزمايش‌ها نشان داده‌اند كه مقدار اندورفين در مايع نخاع معتادان به هروئين كم‌تر از حد طبيعي است و اين ممكن است علت موفقيت سوزن درماني در بهبود چنان معتاداني باشد. چند درمانگر سوزن درماني در بريتانيا و ايالات متحده آمريكا و هنگ كنگ شماري معتادان به ترياك و هروئين را با سوزني دايمي كه در نرمه گوش آنان فرو كرده‌اند درمان كرده‌اند. نكته جالب ديگر اين است كه داروي مبارزه با اعتياد افيوني كه نالوكسون نام دارد نه تنها اثر مورفين و مواد شبيه آن‌ها را تغيير مي‌دهد بلكه از اثر تسكيني سوزن درماني نيز جلوگيري مي‌كند. چنين است كه نتيجه گرفته‌اند سوزن درماني و قوي‌ترين داروي ضد درد كه انسان توليد كرده هر دو روي گروهي يكسان از گيرنده‌هاي مغزي عمل مي‌كنند. اما با توجه به اين واقعيت كه مغزهاي درصدي نسبتاً بالا از كساني كه به آنان دارونماهاي بي‌اثر داده بودند نيز مقداري بيش از اندازه عادي اندورفين توليد كرده‌اند آشكار است كه پاسخ اين مسئله چنان آسان نيست.

متأسفانه اين فرضيه ظاهراً معقول اندورفين ضربه گيج كننده ديگري مي‌خورد وقتي كه مي‌بينيم در سوزن درماني تسكين درد تقريباً بلافاصله پس از فرو كردن سوزن‌ها صورت مي‌گيرد. در سوزن درماني ربط دادن تسكين درد با اندورفين دشوار است زيرا تحقيقات معتبر ثابت كرده‌اند كه سطح توليد اندورفين در مغز حدود بيست دقيقه پس از فرو كردن سوزن‌ها افزايش مي‌يابد. بنابراين آشكار است كه هنوز عامل ناشناخته‌اي ديگر در كار است.

فرضيه‌اي كه دو نفر از برجسته‌ترين پژوهشگران پديده درد در دنيا، رانولدملزيك و پتريكوال، عرضه كرده‌اند شايد پرتويي روشنگر بر اين مسئله افكند. آنان مي‌گويند نوعي دروازه يا دريچه در سطوح متفاوت نخاع وجود دارد. اين دريچه‌ها گاهي بسته مي‌مانند و به هيچ نوع محرك درد اجازه عبور و رسيدن به مغز را نمي‌دهند. اين فرضيه بسيار پيچيده است و با رشد عصب شناسي دايماً تعديل مي‌شود ولي به زبان ساده مي‌توان شرح داد كه چنين مي‌گويد: اين دريچه‌ها يا تقاطع عبوري در نخاع، دايماً با دو گونه محرك بمباران مي‌شوند. يك گونه مي‌كوشد آنها را بگشايد و گونه ديگر مي‌كوشد آنها را ببندد. وضعيت حاصل معمولاً به نفع گونه‌اي است كه مي‌كوشد دريچه‌ها يا روزنه‌ها را ببندد و چنين است كه ما بيش‌تر اوقات دردي حس نمي‌كنيم. اين دريچه‌ها/ روزنه‌ها را مي‌توان از بالا (عوامل فكري يا رواني) يا از بيرون (با محرك‌ها گوناگون) باز و بسته كرد، و هر دو با نوعي تلفيق براي كنترل درجه گشودگي دريچه‌ها عمل مي‌كنند. دريچه‌ها را مي‌توان از بالا چنان بست كه شخص تحت اثر محركي دردآور دردي حس نكند (اين توضيح مي‌دهد كه هيپنوتيسم و روش مراقبه فكر چگونه درد را تسكين مي‌دهند يا آن را كلاً رفع مي‌كنند)، و گاهي مي‌توان دريچه‌ها را از بالا چنان گشود كه وقتي درد جسمي وجود ندارد شخص احساس درد كند (حالتي كه درد رواني يا درد روحي يا عاطفي مي‌نامند).

عمل سوزن درماني ممكن است ارسال فرمان «دريچه را ببند» يا ارسال فرمان‌هاي ديگر براي بستن جاده‌هاي عبور محرك‌هاي درد باشد و اين توضيح مي‌دهد كه چرا سوزن درماني نتايج بلافاصله قابل درك و آثار پيامد دارد. نتايج بلافاصله قابل درك احتمالاً از طريق «جاده‌هاي عصبي» (نه آن گونه كه با عبارات آناتومي پزشكي در بدن مي‌شناسيم بلكه در مسيرهاي هدايت كننده انرژي كه واقعيت ملموس آناتوميكي ندارند و در ميدانهاي الكتريكي طبيعي كليت بدن هستند) عمل مي‌كنند، و آثار پيامد از طريق عوامل شيميايي در مغز (اندورفين) عمل مي‌كنند.

چگونگي عملكرد سوزن درماني

منصفانه است كه بگوييم هيچ كس واقعاً نمي‌داند سوزن درماني چگونه عمل مي‌كند. اما در مؤثر و مفيد بودن آن ترديد نيست. البته چينياني بوده‌اند و هستند كه مي‌گويند چگونگي عملكرد اين روش را به درستي مي‌شناسند و كتاب‌ها در اين باره نوشته‌اند ولي آنچه آنان شرح مي‌دهند قابل فهم يا دست كم قابل پذيرش براي غريبان و غرب شيفتگان شرقي و جنوبي نيست. توضيحي كه سال‌هاست در جريان است مي‌گويد كه سوزن درماني نوعي هيپنوتيسم است، و اين واقعيت كه 20 درصد بيماران واكنش مثبت به سوزن درماني نشان نمي‌دهند (بيش‌تر در غرب نه در شرق) گويا اين فرضيه را تأييد مي‌كند، ولي وقتي مي‌بينيم كه اين روش در درمان حيوانات موفق است عنصر هيپنوتيسم اعتبار خود را از دست مي‌دهد. افزون بر اين، سوزن درماني روي بيماران كاملاً بيهوش نيز مؤثر است.

محكم‌ترين گواه اين كه سوزن درماني پديده‌اي هيپنوتيسمي نيست از  مطالعه مردمي به دست آمده كه اين روش و وضعيت مريديان بدن را مي‌شناخته‌اند و مي‌دانسته‌اند نتايج فرو كردن سوزن‌ها چه بايد باشد، اگر درمانگر يك سوزن را دو ميليمتر دور از نقطه سوزني مورد  نظر فرو كند آنان مي‌توانند به او بگويند كه نقطه انتخابي او غلط است. وقتي درمانگر سوزن را بيرون مي‌كشد و در نقطه مناسب فرو مي‌كند بيمار نتيجه مطلوب را تأييد مي‌كند. اين نيز فرضيه هيپنوتيسمي بودن سوزن درماني را باطل مي‌كند.

پزشكي انگليسي به نام هنري هد در اوايل قرن نوزدهم مستقلاً كشف كرد كه برخي بيماري‌هاي اندام‌هاي دروني بدن با حساسيت فوق‌العاده نقاطيه خاص روي پوست بدن ربط دارند. هر منطقه‌اي از بدن را شاخه‌اي از نخاع خدمت مي‌كند، و اين شاخه‌هاي نخاعي از يك سو اندام‌هاي دروني آن منطقه را با نقاطي خاص رو و زير پوست ربط مي‌دهند و از سوي ديگر خط ارتباط آن اندام‌ها و نقاط پوستي با مغز هستند.

يك مورد جالب نشان مي‌دهد كه كل اين موضوع چقدر پيچيده است. پزشكي ژاپني به نام دكتر ناگاهاما در بيمارستان يكي از دانشگاه‌هاي ژاپن روش سوزني را روي بيماري كه برق آسماني (صاعقه) به او زده بود ولي به طريقي حيرت‌انگيز زنده مانده بود به كار گرفت. شخص بيمار در نتيجه صاعقه حساسيت فوق‌العاده پيدا كرده بود و وقتي دكتر ناگاهاما سوزن را در نقاط سوزني فرو مي‌كرد بيمار مي‌توانست مسيرهاي تحريك را روي بدنش شرح دهد (بيمار هيچ شناختي از مريديان‌هاي طب سوزني نداشت). مسيرهايي كه بيمار شرح مي‌داد دقيقاً خطوط مريديان‌هاي طب سوزني بودند نه رگ‌هاي شبكه عصبي بدنش. مطالعات و آزمايش‌هاي دكتر ناگاهاما پس از آن رويداد آشكار كردند كه سرعت انتقال در مريديان‌ها با سرعت انتقال در رگ‌هاي شبكه عصبي بدن متفاوت است (حدود ده بار آهسته‌تر) و شواهدي معتبر به دست آوردند كه تأييد مي‌كردند آنچه چينيان قرن‌ها پيش درباره ارتباطات بين مريديان‌ها گفته بودند صحيح بوده‌اند.

دكتر جرج سريل، تأسيس كننده كلينيك كليولند كه يكي از مشهورترين كلينيك‌هاي ايالات متحده آمريكا است، در سال 1934 گفت كه هر سلول بدن انسان اندكي برق توليد مي‌كند و چنين است كه چون نوعي باتري كوچك عمل مي‌كند، ولي او رانيز چون بسياري ديگر از پيشگامان دانش بشري، در زمان حياتش مسخره كردند. امروزه مي‌دانيم كه او حقيقت را مي‌گفت، و مطالعات روي نقاط سوزني مريديان‌ها (كه آشكار است از سلول‌ها تشكيل شده‌اند) نشان داده‌اند كه آن‌ها ويژگي برقي فوق‌العاده دارند. نقاط سوزني را مي‌توان، از نظر شارژ برقي، از پوست محيط آن‌ها متمايز كرد. و نه تنها اين، بلكه آشكار شده كه آن نقاط با يكديگر نيز تفاوت‌هاي برقي دارند. فيزيك‌دانان روسي دستگاهي به نام توبي‌اسكوپ اختراع كرده‌اند كه هرگاه از روي يك نقطه سوزني عبور مي‌كند جرقه‌اي برقي مي‌تاباند. اگر جرقه تابشي دستگاه، پرتو پرنور داشته باشد نشانگر يك نقطه سوزني سالم است و اگر پرتو كم نور داشته باشد نمايانگر يك نقطه سوزني بالقوه يا بالفعل بيمار است.

ما هنوز نمي‌دانيم كه ميدان‌هاي انرژي يا الكترومغناطيسي بدن (كه طب سنتي چين نيروي حيات «چي» مي‌نامد) چگونه عمل مي‌كنند ولي مي‌دانيم كه آن‌ها وجود دارند. نكته‌اي كه توجه به آن مهم است تأثيرپذيري نقاط سوزني از افكار و عواطف است. حالت ذهني و رواني و نگرش فكري شخص بيمار مي‌تواند در شارژ برقي نقاط سوزني تغيير توليد كند و نتيجه سوزن درماني را تغيير دهد.

يك درمانگر طب سوزني اهل جنوب شرقي آسيا به من گفت كه او بدترين نتايج درماني را، در مقياس با بيماران شرقي خود، در بيماران غربي ديده است، و اين احتمالاً به علت شيوه تفكر كاملاً متفاوت مردم غرب است. هيپنوتيسم نيز مي‌تواند در امكانات برقي بالقوه سوزني تغييراتي توليد كند، و همچنين است خود تلقيني و خود تعليمي ذهني، بنابراين به نظر مي‌رسد اندام‌هاي دروني بدن را مراكز عالي‌تر مغز، احتمالاً از طريق مريديان طب سوزني، مي‌توانند كنترل كنند.

اما توضيح دادن طب سنتي چين با چنان شيوه تجربه‌اي و تحليلي و فرو كاهنده خاص غرب نوعي خوار كردن آن است. عارفان و دانشمندان چيني از نوعي انرژي بدني به نام چي صحبت مي‌كنند كه 25 بار روزانه و 25 بار شبانه در مريديان‌هاي بدن مي‌گردد. آنان از نقش‌هاي متقابل دو نيروي ين و ينگ كه نيروهاي اصلي هستي هستند صحبت مي‌كنند. نيروي ين و نيروي ينگ خيلي بيش از تصوري هستند كه مردم غرب از نيروهاي  متضاد (خير و شر، سرد و گرم، مذكر و مونث، تاريك و روشن، و غيره) دارند.

آن دو بر همه جهان حكم مي‌رانند. نيل بوهر، فيزيكدان دانماركي برنده جايزه نوبل فيزيك كه يكي از بنيان‌گذاران علم مكانيك كوانتوم است، جمله‌اي گفته كه ضرب‌المثل و اصلي مشهور در محافل علمي فلسفي شده ولي به نظر مي‌رسد كه او نمي‌دانست اصل آن عبارت از تائوئيست‌هاي چين باستان بوده: «هماهنگي طبيعت حاصل برخورد نيروهاي متضاد است». چينيان مي‌گويند اعضاي بدن يا از نوع ين (اندام‌هاي توپر) يا از نوع ينگ (اندام‌هاي تو خالي يا تقريباً تو خالي) هستند، و آنان باور دارند كه حفظ تندرستي متكي به تعادل انرژيابي بين دو نيروي ين و ينگ در بدن است.

پزشكي كهن چين هوا و پنج عنصر اصلي آب، خاك، آتش، چوب، و فلز را نيز با تندرستي و بيماري مربوط مي‌داند. هر اندام بدن با هوا و آن پنج عنصر و دو نيروي ين و ينگ رابطه دارد چنان كه اگر براي مثال، جگر (با ويژگي اثرپذيري از عنصر چوپ) تحريك شود، قلب (آتش) نيز تحريك مي‌شود، در حالي كه طحال (خاك) آرام مي‌ماند. چنان روابط غير محسوس يا غير ملموس را به واقع مي‌توان با استفاده از علم فيزيولوژي عصبي نوين توضيح داد. اين‌ها همه گرايش به اثبات نكته‌اي دارند كه اينك اندك علم فيزيولوژي عصبي نوين توضيح داد. اين‌ها همه گرايش به اثبات نكته‌اي دارند كه اينك اندك شماري پزشكان روشنفكر غربي تازه شروع به درك آن كرده‌اند (نكته‌اي كه پيش‌تر ديديم پرفسور اينوي استاد پزشكي دانشگاه ‌هاروارد كوشيده بود توضيح دهد): اعضاي بدن روابطي متقابل با يكديگر و نيز روابطي با ميدان‌هاي انرژي درون و بيرون بدن دارند و پزشك روشنفكر نبايد بكوشد يك اندام بدن بيمار را به طور مستقل علاج كند بلكه او بايد كل‌نگر باشد و به بازسازي تعادل انرژيايي كل بدن شخص بيمار بپردازد. توضيح آن روابط براي دانش كنوني آناتومي در پزشكي حاكم غرب دشوار است ولي چينيان هزار سال است كه نوع و ظرايف آن روابط را مي‌شناسند. مشكل اين است كه وقتي كسي شروع مي‌كند به ربط دادن هوا و عناصر طبيعي محيط و انرژي‌هاي ناپيداي دروني به عملكرد طحال‌ها، بي‌درنگ او را خرافاتي يا ابله يا غير عادي مي‌پنداريم تا زماني كه خلاف آن را «ثابت» كند. چينيان بسياري از پاسخ‌ها را دارند ولي زماني دراز طول خواهد كشيد تا بتوانيم ظرايف دانش آنان را كه متعلق به فرهنگي كاملاً متفاوت است با عباراتي قابل فهم براي علما و پزشكان غربي توضيح دهيم. آن گروه پزشكان فرانسوي و آمريكايي كه اخيراً براي تعليم گرفتن در طب سوزني به چين رفته‌اند شايد روزي بتوانند آن كار را انجام دهند. فيزيك‌دانان و پزشكان روسي در فهم ظرايف سنت‌ها و آيين‌هاي شرقي و به ويژه چيني از علماي ديگر كشورها توفيق بيش‌تر داشته‌اند ولي دسترسي به يافته‌ها و شناخت‌هاي آنان در غرب آسان نبوده است.

يك بخش ديگر از طب سنتي چين كه جزيي از سوزن درماني است تشخيص نبض است حس كردن نبض بيمار به واقع اساس تشخيص در همه رشته‌هاي طب سنتي چين است. عمل تشخيص نبض يا نبض‌گيري در طب سنتي چين چنان گسترده و حساس و دقيق است كه مي‌تواند حتي بيماري‌هاي پيشين شخص بيمار را صحيح بگويد. پزشكان چيني گاهي بيماران خود را با شرح بيماري‌هاي پيشين آنان، از طريق نبض‌گيري، متحير و سرگرم مي‌كنند. نبض‌گيري به شيوه چيني مي‌تواند حتي از بيماري‌هاي بالقوه آينده خبر دهد. نبض‌گيري به شيوه كهن چيني از نظر پزشكاني كه از آن آگاهي عميق ندارند چون جادوگري جلوه مي‌كند، اما همانگونه كه تا وقتي عملكرد ترانزيستور راديو يا تراشه رايانه را براي ما توضيح قابل فهم نداده‌اند به نظرمان چون جادوگري جلوه مي‌كنند، نبض‌گيري به شيوه كهن چيني را نيز مي‌توان فهميد.

يك درمانگر ماهر سوزن درماني از طريق مطالعه نبض مچ دست يا رگ گردن شخص بيمار قادر خواهد بود وضعيت انرژي در مريديان‌هاي او وضعيت تعادل بين دو نيروي ين و ينگ را در بدن او تشخيص دهد. در نبض مچ دست يا رگ گردن شخص بيمار  ممكن است تا چهارده نوع حالات متفاوت قابل حس كردن وجود داشته باشند، ولي بسياري از درمانگران سوزن درماني فكر مي‌كنند كه پنج يا شش نوع نبض متفاوت كل رقمي است كه در يك جلسه كوتاه معاينه مي‌توان يافت. يك مهندس الكترونيك ژاپني دستگاهي ساخته كه مي‌تواند به ادعاي او سيزده نوع نبض متفاوت را از يكديگر تفكيك و متمايز كند. متغيرهايي كه او در نبض اشخاص اندازه مي‌گيرد پديده‌هايي چون پري يا اوج، سختي يا فشردگي، كم تحركي، قدرت و ضعف، آرامش و آشفتگي، و غيره هستند.

درمانگران طب سنتي چين مي‌توانند دهها ويژگي متفاوت را با حس كردن نبض بيمار تشخيص دهند. نبض‌گيري براي پزشكان نظام پزشكي حاكم غرب نيز استفاده تشخيص دارد ولي استفاده‌اي بسيار محدود و سطحي است، و در سال‌هاي اخير مشاهده شده كه بيش‌تر پزشكان از آن هم استفاده نمي‌كنند.

نبض‌گيري به شيوه طب سنتي چين مهارت فوق‌العاده مي‌طلبد زيرا درمانگر افزون بر اين كه بايد همه نبض‌هاي ممكن را كه مي‌توان حس كرد تميز دهد و ويژگي‌هاي آن‌ها را بفهمد، او بايد بتواند شرايط و امكانات درون هر منطقه بدن را به درستي درك و تفسير كند. براي مثال، آشفتگي‌هاي نبض «جگر» مي‌توانند به خاطر دست كم 9 شكايت «جگري» از صفراي زياد و بواسيرها و تا سر درد ميگرن و انواعي خاص از تنگي نفس باشند.

آن‌گاه كه تشخيص بيماري، خواه از طريق نبض‌گيري يا بررسي نقاط سوزني، داده شده است، سوزن درماني چگونه اجرا مي‌شود؟

منبع: انتشارات ياهو / تلفن سفارش22848777